کد مطلب:150362 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:294

حفظ حدود الهی و مرزبانی
مدرسه ی حسینی، مدرسه ی تربیت انسانهای حافظ حدود الهی و اصولگرا و مرزبان است و حسین (ع) نمونه ای اعلا در حفظ حدود الهی است. انسان هر چه به مراتب بالاتری از كمال انسانی دست یابد، مرزهای الهی را بیشتر پاس می دارد و نسبت به دوست و دشمن با رعایت حریمها رفتار می كند؛ و هر چه انسان از حقیقت خود تنزل نماید، خود را بی مرزتر می یابد و هیچ حریمی را رعایت نمی كند. حسین (ع) در جای جای نهضتش نشان داد كه تا كجا مرزبان است و دشمنان او نشان دادند كه تا چه اندازه خود را بی مرز می بینند. مرز میان حكومت عقل و حكومت جهل در همینجاست. عقل از «عقال» گرفته شده است و در اصل به معنای بستن و نگه داشتن و بند كردن و باز ایستادن و جلوگیری كردن است، [1] و هر چه قوی تر باشد آدمی را بیشتر از كجیها و زشتیها و ناراستیها نگه می دارد و انسان را بر موازین حق و عدل استوارتر می دارد و مرزبان تر می سازد؛ و هر چه آدمی بیشتر تحت حكومت جهل باشد، رهاتر و مرز شكن تر خواهد بود.

حسین (ع) در سخت ترین اوضاع و احوال نیز پایبند اصول بود و حریمها را پاس می داشت، چنانكه برای حفظ حرمت خانه ی خدا در مكه نماند. روایت شده است كه چون عبدالله بن عباس از تصمیم حسین (ع) در رفتن به سوی كوفه آگاه شد، نزد حضرت رفت و از وی خواست كه از این تصمیم منصرف شود و به یمن رود و به مردم كوفه اعتماد نكند كه مبادا خونش در آن سرزمین ریخته شود. [2] .

حسین (ع) در پاسخ به عبدالله بن عباس بر تصمیم خود تاكید كرد و به او یادآور شد كه یزیدیان دست از او برنمی دارند تا خونش را بریزند. [3] آنگاه فرمود:

«لان اقتل والله بمكان كذا احب الی من ان استحل بمكه.» [4] .

به خدا سوگند اینكه در چنین جایی دور از مكه كشته شوم برایم محبوبتر است از اینكه ریختن خونم در مكه مباح شمرده شود.

پس از این سخن، ابن عباس دریافت كه حسین (ع) مصمم به رفتن از مكه است. چون ابن عباس از نزد حسین (ع) بیرون آمد، با عبدالله بن زبیر روبرو شد كه او نیز از مخالفان


حكومت یزید بود، اما در راه مقاصد خود بر خلاف حسین (ع) قائل به مرزبانی و پاسداری حدود الهی نبود و آنچه برایش مهم می نمود كسب قدرت بود، از این رو ابن عباس بدو گفت: «چشمت روشن باد ای ابن زبیر! زیرا حسین از اینجا می رود و حجاز را برایت خالی می گذارد.» [5] .

آنگاه ابن عباس به شعری از طرفه بن عبد [6] تمثل كرد و خطاب به عبدالله بن زبیر گفت:



یا لك من قبره بمعمر

خلا لك الجو فبیضی و اصفری



و نقری ما شئت ان تنفری [7] .

ای پرنده ای كه در لانه ای، خانه خلوت شد، تخم بگذار و چهچهه بزن؛ و هر چه می خواهی منقار بزن.



عبدالله بن زبیر بر خلاف حسین (ع) جز به قدرت نمی اندیشید و مرزبانی و حفظ حریمها برایش مطرح نبود. حسین (ع) را رقیب خود در كسب قدرت می دید و بالطبع رفتن حسین (ع) از مكه آن پایگاه را برای او خلوت می ساخت، زیرا تا حسین (ع) در مكه بود او نمی توانست داعیه ی كسب قدرت داشته باشد، چون مردم به هیچ وجه او را با حسین (ع) برابر نمی گرفتند. از این رو چیزی برای عبدالله بن زبیر دلپسندتر از این نبود كه حسین (ع) از مكه بیرون شود، [8] اما برای اینكه خود را از چنین اتهامی دور بدارد، نزد حسین (ع) رفت، [9] و گفت: «ای ابا عبدالله، چه تصمیمی گرفته ای؟ به خدا سوگند، من بیم دارم كه در جهاد با این قوم ستمگر كه بندگان صالح خدا را خوار گردانیده اند كوتاهی كرده باشم.» حسین (ع) گفت: «تصمیم گرفته ام به كوفه بروم.» گفت: «خدا تو را توفیق دهد. اگر من نیز یارانی چون تو در كوفه داشتم، از آنجا چشمپوشی نمی كردم.» آنگاه از بیم آنكه امام (ع) بدگمان شود گفت: «اما اگر اینجا بمانی و ما و اهل حجاز را به بیعت خویش بخوانی، دعوت تو را می پذیریم و به سوی تو می شتابیم، كه تو از یزید و پدر یزید به خلافت و حكومت سزاوارتری.» [10] حسین (ع) فرمود:

«ان ابی حدثنی ان بها كبشا یستحل حرمتها، فما احب ان اكون انا ذلك الكبش.» [11] .


«والله لئن اقتل خارجا من مكه بشبر احب الی من ان اقتل فیها، و لئن اقتل خارجا منها بشبرین احب الی من ان اقتل خارجا منها بشبر.» [12] .

همانا پدرم مرا از وجود قوچی در مكه خبر داده است كه اگر در خانه ی خدا كشته شود، حرمت خانه ی خدا شكسته شود؛ و دوست ندارم كه آن قوچ من باشم. پس به خدا سوگند اگر یك وجب دورتر از مكه كشته شوم برایم محبوبتر است از اینكه در حرم خونم را بریزند، و اگر دو وجب دورتر از مكه به قتل برسم، برایم محبوبتر است از اینكه در یك وجبی آن خونم را بریزند.

پس از رفتن عبدالله بن زبیر، امام (ع) به اطرافیانش فرمود:

«ان هذا لیس شی ء من الدنیا احب الیه من ان اخرج من الحجاز، و قد علم الناس لا یعدلونه بی فود انی خرجت حتی یخلونه.» [13] .

همانا برای این مرد در این جهان چیزی محبوبتر از این نیست كه من از حجاز بیرون بروم، زیرا او می داند كه با بودن من، مردم به او روی نمی آورند؛ از این رو دوست دارد كه من بیرون بروم تا میدان برای او تهی شود.

مواضع حسین (ع) كاملا گویای این حقیقت است كه حفظ حدود و حریمهای الهی و مرزبانی برای او از هر چیز مهمتر بوده است و اساسا حسین (ع) برای این به پا خاست كه حدود الهی زیر پا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دریده شده بود و حقوق انسانها پایمال گشته بود، چنانكه خود فرمود:

«الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعه الشیطان، و تركوا طاعه الرحمان، و اظهروا الفساد، و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفی ء، و احلوا حرام الله، و حرموا حلاله، و انا احق من غیر.» [14] .

مردم! آگاه باشید كه اینان (امویان) پیروی از شیطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترك كرده اند، و فساد را ترویج نموده و حدود الهی را تعطیل كرده اند، و اموال عمومی را به خود اختصاص داده اند، و حرام خدا را حلال نموده و حلال او را حرام ساخته اند، و من شایسته ترین كسی هستم كه این وضع را تغییر دهم.


همچنین آن حضرت در نخستین خطبه ی خود در سرزمین كربلا، مردمان را بدین امر توجه داد كه چشم بگشایند و ببینند كه چگونه حقها پایمال می شود و باطلها برپا می گردد، و آیا نباید هر انسان آزاده ای نسبت به لگدمال شدن حرمتهای انسانی و شكسته شدن مرزهای اخلاقی و بی ارزش كردن دینداری عكس العمل مناسب نشان دهد؟

«الا ترون ان الحق لا یعمل به، و ان الباطل لا یتناهی عنه؟» [15] .

آیا نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل دوری نمی شود؟

بنابراین تربیت حسینی بر این است كه انسانها مرزبان شوند و حریمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سیر نمایند. در این دیدگاه تربیتی نكوهیده ترین پدیده ی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی، خود را فراتر از مرز دیدن و مرزشكنی است كه این امر منشا همه ی پستیها و تباهیهاست.


[1] أبوالقاسم الحسين بن محمد الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، تحقيق و ضبط محمد سيد كيلاني، دار المعرفة، بيروت، ص 342؛ جار الله محمد بن عمر الزمخشري، أساس البلاغة، دار بيروت للطباعة و النشر، بيروت، 1404 ق. ص 430؛ جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، لسان العرب، نسقه و علق عليه و وضع فهارسه علي شيري، الطبعة الاولي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1408 ق. ج 9، ص 327.

[2] أنساب الاشراف، ج 3، ص 374؛ الأخبار الطوال، صص 244 -243؛ تاريخ الطبري، ج 5، صص 384 -383؛ فتوح ابن أعثم، ج 5، صص 114 -113؛ مروج الذهب، ج 3، صص 55 -54؛ تجارب الأمم، ج 2، صص 56 -54؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 217 -216؛ الكامل في التاريخ، ج 4، صص 39 -37.

[3] أنساب الاشراف، ج 3، ص 374؛ الأخبار الطوال، صص 244 -243؛ تاريخ الطبري، ج 5، صص 384 -383؛ فتوح ابن أعثم، ج 5، صص 114 -113؛ مروج الذهب، ج 3، صص 55 -54؛ تجارب الأمم، ج 2، صص 56 -54؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، صص 217 -216؛ الكامل في التاريخ، ج 4، صص 39 -37.

[4] ترجمة الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، ص 61؛ مروج الذهب، ج 3، ص 55.

[5] ترجمة الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، ص 61؛ أنساب الاشراف، ج 3، ص 374؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 384؛ مروج الذهب، ج 3، ص 55؛ تجارب الأمم، ج 2، ص 56؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 217؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 39.

[6] عمرو بن عبد بن سفيان ملقب به طرفة بن عبد از شاعران برجسته ي عصر جاهلي است كه معلقه ي او بنا به نظر بسياري از ادبا و ناقدان بر همه ي شعر جاهلي برتري دارد. وي شاعري است برجسته كه حدت ذهن و حرارت عاطفه را يكجا گرد آورده و داراي فكر آزاد و خيال نيرومند و صداقت در گفتار و در عين گرايش ايدآليستي گرفتار اباحيگري مادي بوده است. طرفة بن عبد در سال 569 ميلادي درگذشته است. ر. ك: أبومحمد عبدالله بن مسلم بن قتيبة الدينوري، الشعر و الشعراء، حققه و ضبط نصه مفيد قميحة، راجعه و ضبط نصه نعيم زرزور، الطبعة الثانية، دار الكتاب العلمية، بيروت، 1405 ق. صص 110 -103؛ عمر فروخ، تاريخ الادب العربي، الطبعة الخامسة، دار العلم للملايين، بيروت، 1984 م. ج 1، صص 141 -135؛ حنا الفاخوري، تاريخ ادبيات زبان عربي، ترجمه ي عبد المحمد آيتي، انتشارات توس، صص 82 -71.

[7] 57 ترجمة الامام الحسين و مقتله من الطبقات الكبري، ص 61؛ أنساب الاشراف، ج 3، ص 374؛ الاخبار الطوال، ص 244؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 384؛ فتوح ابن أعثم، ج 5، صص 115 -114؛ مروج الذهب، ج 3، ص 55؛ تجارب الأمم ج 2، ص 56؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 217؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 39؛ گفته اند كه اين ابيات (كه ابن عباس به سه مصرع آن تمثل كرده است) نخستين شعري بوده كه طرفة بن عبد در سن هفت سالگي سروده است. ن. ك: الشعر و الشعراء، ص 105؛ ديوان طرفة بن عبد، قدمه كرم البستاني، دار صادر، بيروت ص 46.

[8] مروج الذهب، ج 3، ص 55.

[9] أنساب الاشراف، ج 3، ص 375.

[10] مروج الذهب، ج 3، صص 56 -55.

[11] تاريخ الطبري، ج 5، ص 384؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 38.

[12] أنساب الاشراف، ج 3، ص 375؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 38.

[13] الكامل في التاريخ، 4، ص 38.

[14] تاريخ الطبري، ج 5، ص 403، فتوح ابن أعثم، ج 5، ص 145؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 235؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 48.

[15] تاريخ الطبري، ج 5، ص 404؛ العقد الفريد، ج 3، ص 366؛ تحف العقول، ص 174؛ المعجم الكبير، ج 3، ص 115؛ حلية الاولياء، ج 2، ص 39؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 5؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68؛ كشف الغمة، ج 2، ص 32؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 146؛ با مختصر اختلاف در لفظ.